نگارین محبوبی است و فرسخ ها فاصله.

هوس وصل تو در سر دارم.

آری "سراپای مرا دل آفریدند، که مفتون سراپای تو باشم"

پیوستن به سیل عشاق، مراد است و استشمام خاک کربلا شوقِ معشوق.

با پای پیاده، زمین را نه، بلکه زمان را سیر خواهم کرد تا در مسحدالاقصای کربلا، سجده گاه عالم، بوسه بر آستانت نهم، و "تا تو زمین سجده ای سر به هوا نمی شوم"

ای محبوب خوبان، آیینه وصل تو را هیچ زنگار نیست؛ و دیدگانم به سرمه ی وصال جمال کوی تو چه بینا شده است. من در آیینه ی وصال تو چه سربلند می شوم که تو سر دادی که من ذلت نپذیرم.

رنج راه چه شیرین است و من این عسل به جان می خرم، به جان عزیزانم، به قیمت زر زندگی، همه ی هستی ام! که می دانم: "افضل الاعمال احمزها".

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

می دانم با سعی مروه ی منزل تا صفای منزلگه عشاق، چه هما همت خواهم بود که توشه ی ره ام چیده ام

همتی بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم