۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

برگشت زمان

زمان برگشت...

برای یک ساعت!

و من همچنان مشغول همان کاری هستم که بودم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

وای از ایمانم

خدای خالق، خدای مهربان

کمی که در عمق عقایدم دقیق تر می شم

برایم مشهود است که به خدا ایمان ندارم

فقط به او احترام قایلم

از خودم راضی نیستم

نمی دانم چه کنم که از عمق وجود به خدا ایمان داشته باشم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

در کشاکش ذهن و قلم

قلم دوست دارد بنگارد، ذهن هم دوست دارد بتراود و قلم را با کاغذ آشتی دهد ولی فقط دوست دارد

برای نوشتن چیزی به ذهنم نمی رسد، انگار در خواب زمستانی به سر می برد.

دوست دارم دراز بکشم و فکر کنم، می خواهم فکر کنم ولی نمی دانم به چه؟ دوست دارم فرفره ای در دستم بگیرم و مدام آن را فر دهم.

قدم هایم را نمی توانم بلند بردارم. دوست دارم دستانم در جیب باشد و یواش یواش طول خیابان را قدم بردارم. دوست دارم درحالی که راه می روم فکر کنم. دارم فکر می کنم ولی نمی دانم به چه! شاید به هیچ چیز فکر می کنم. فکر کردن به هیچ چیز چقدر لذت بخش است و مرا آرام می کند.

توی این حال و هوا دوست ندارم درس بخوانم؛ انجام کارهای علمی را مدام این دست و آن دست می کنم.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

درخواست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Mad Ji

غم غربت

چه غریبانه هست در وطن خودت، در زادگاه خودت، در کنار خانواده ات، با تنفس هوایی که کودکی خود را با آن نفس کشیده ای! غم غربت وجودت را چنبره زده باشد.

آقا جان پناه ما باش

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji