مترو، صحنه ی زندگی

شرمنده دستفروش متر شدم، کار ندارد و زندگی خرج میخواد، شرمنده تر پدری شدم که تا دستفروش آدامس‌فروش داد زد "آدامس بسته ایی هزار"، خواهش های کودک خردسالش را نادیده گرفت و الکی حواسش را به نقشه مترو انداخت. شرمنده ی مادری شدم که در خیل جمعیت سکوت کرد تا خواهش های فرزندش جلوه گری بیشتری نکند. پسر مدام میگفت بابا بخر بخر که من به ایستگاه خودم رسیدم تا قطار مسیرش را چونان مسیر زندگی ادامه دهد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

با کاروان کارساز

نگارین محبوبی است و فرسخ ها فاصله.

هوس وصل تو در سر دارم.

آری "سراپای مرا دل آفریدند، که مفتون سراپای تو باشم"

پیوستن به سیل عشاق، مراد است و استشمام خاک کربلا شوقِ معشوق.

با پای پیاده، زمین را نه، بلکه زمان را سیر خواهم کرد تا در مسحدالاقصای کربلا، سجده گاه عالم، بوسه بر آستانت نهم، و "تا تو زمین سجده ای سر به هوا نمی شوم"

ای محبوب خوبان، آیینه وصل تو را هیچ زنگار نیست؛ و دیدگانم به سرمه ی وصال جمال کوی تو چه بینا شده است. من در آیینه ی وصال تو چه سربلند می شوم که تو سر دادی که من ذلت نپذیرم.

رنج راه چه شیرین است و من این عسل به جان می خرم، به جان عزیزانم، به قیمت زر زندگی، همه ی هستی ام! که می دانم: "افضل الاعمال احمزها".

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

می دانم با سعی مروه ی منزل تا صفای منزلگه عشاق، چه هما همت خواهم بود که توشه ی ره ام چیده ام

همتی بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

بدرقه با آب

ای آب عزیز

ای آبی که مایه حیات هستی و جان مایه ی ما همه از توست، می بینم که داری جان می سپاری! پس جان مایه ی تو چیست؟ مایه ی حیات! مایه ی حیات تو چیست؟!

آری من با دستان خودم، با همین دو دستی که جانش را، قوت اش را از تو گرفت به خاک سیاه نشاندم.

دل دل خاک بیرون کشیدم ولی به خاک سیاه نشاندمت!

نمی دانم در فراقت چگونه به سر خواهم برد! شاید فغان و ناله و شیونم دل مرغان آسمان را هم به درد آورد.

نمی دانم در فراقت می توانم اشکی بریزم؟ که آن زمان هم اشک دُر می شود به یقین

ای آب عزیز

تو چقدر بزرگ دل هستی که من، قاتلت! دلم کباب جان دادن ات هست ولی تو همچنان به من جان می دهی

ای جان جانان

تو که نباشی معشوق نیز نیست! عاشقی هم نیست که معشوقی را عشق ورزد. آری تویی که مایه ی ناز و نیازی و من به تو چقدر نیاز دارم و اگر تو نباشی چه بگویم که من نیز نیستم.

ای آب مهربان به تو بد کردم! بمان تا بمانم

آیا می مانی؟! درست است باید جواب را خودم دهم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

مسلمان محرمی، مسلمان رمضانی

پشت مصلای کرج روبروی پنجره اتاق من هست، سالهاست که منظره ی پنجره من مصلاست، عبادتها، برنامه ها، ساخت و ساز و ... را دیده ام! همسایه ایم یا بهتر است بگویم زیرسایه اش.

حال و هوای او هم در طول سال فرق دارد، مصلای ماه رمضان با مصلای ماه محرم فرق دارد! از پنجره که نگاه می کنم در ماه رمضان مردم در محوطه هم به نماز می ایستند، ولی در محرم درهای پشتی که به محوطه باز می شود بسته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

آتش

موسی آتشی در دل کوه دید و من در اجاق گاز خاموش آشپزخانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

عصر ارتباطات

درست هست که عصر ارتباطات هست ولی عصر بی خبری هم هست!

در عصر ارتباطات غرق در دریای بی خبری هستیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

سعی می کنم به افکارم توجهی نکنم

خدای من! معبود من! رب من! ...

نمی دانم به چه نام خوانم که برازنده ات باشد که برازنده همه صفاتی و همه چیز تو هستی و کی می شود همه چیز را در یک کلمه گنجاند و با آن کلمه، عظمتِ تو را مخاطب قرار داد.

گاهی به ایمان به تو شک می کنم؛ ضعفِ ایمانم را حس می کنم! تلاش می کنم که به افکارم توجهی نکنم چون خجالت می کشم از داشتن چنین توهماتی!

قران در دستم هست و مشغول خواندنش. می رسم به "ادعونی استجب لکم" ...

تو را در یک لحظه، عاشقانه می خوانم. گفته اید که مرا صمیمانه بخوانید تا برآورده کنم ولی آیا من صمیمانه خواندم؟! آیا از صمیم قلبم به تو ایمان دارم؟!

باز سعی می کنم به افکارم توجهی نکنم که شرمندگی ام بیشتر از این نشود.

اگر ایمان ندارم پس این قران در دستانم چه می کند؟!

و باز هم سعی می کنم به افکارم توجهی نکنم که باز هم شرمنده ام ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

چقدر خسیس شدم

تقریبا دو سالی می شد که درگیر مصاحبه و رسیدن استعلام ها برای بورس شدن بود. خلاصه دو سالی گذشت تا این که حکم ما رو از اول سال 93 زدند و یه جورایی دیگه از اول سال 93 حقوق به من تعلق می گرفت. این حقوق هم به صورت شش ماهه و یک جا ودر آخر هم شش ماه به حساب افراد واریزمی شد. بگذریم از اطاله کلام که چند روز پیش حقوق یک سال منو که مبلغی یه کم بیشتر از نه میلیون تومان بود به حسابم واریز کردند. کلی برنامه ریزی کرده بودم برای پول، کلی خرید داشتم که باید باهاش انجام می دادم. روزای سخت دیگه تموم شده بود و من میلیونر شده بودم :))))))))))))))))

ولی از روزی که این پول به حساب من واریز شده بود، نمی دونم جرا اینقدر خسیس و حسابگر شده بود. کل دخل و خرج رو داشتم می نوشتم، حتی به پول هایی که تا روزای قبل زیاد اهمیت نمی دانم (مثل باقی مانده کرایه تاکسی) الان بیشتر حساس شده م، حریص تر شدم، کلی با خودم و دوستام برنامه ریزی کرده بودم که پولمو دادن برای دوستام شیرینی بگیرم، ولی اصلا صداشو هم در نمیارم، کلا چنان خسیس شدم که خود خسیسم هم دارم حس می کنم. وای به حال اطرافیانم. نمی دونم شاید هم به خاطر اینه که این پول حالت جاری نداره و می دونم تا حداقل اردیبهشت دیگه به من پولی تعلق نمی گیره و تا اون موقع هم کلی خرح دارم.

در کل فکر نمی کردم اینقدر خسیس باشم. عجیبه که پول بدتر خساست آورد برای من. ولی چون پول کمی بوده واسه اینه، خدایا پولمو بیشتر کن که این حسو کنار بزارم :))

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

شعر هوای غبارآلوده

غبارآلوده شد شهرم

افق های نگاه من

کمی کوتاه شد اما...

امید روشنی دارم

که پرواز کبوترها در اوج آسمان را

دوباره دیده بان باشم


دلم را آب و جارو کرده ام شاید

بیاید باد و این عقده برون سازد

نمی دانم چرا او را چنین سنگین دلی باشد؟!


بیا باران، بیا بشکن سکوت تلخ اینجا را

که با آهنگت برون سازم نفس های گره خورده ...

کرج- 11 مهر نود سه - هوای غبارآلوده (شعر از خودم)

هوای آلوده در دریچه اتاقم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji

توکل بر خدا

می گویند در هر شرایطی دروازه ای برای بهترین ها هست

ولی

خدایا

در جایی که هیچ دروازه ای نیست، راه گشا فقط تو هستی

توکل می کنم به تو...

استیصال را در خودم می بینم

و راهی نیست

جز توسل به درگاه یگانه چاره ساز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mad Ji